آیه ۵۱ - سوره توبه

آیه قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللهُ‌ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللهِ ‌ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ [51]

بگو: «هيچ حادثه‌اى براى ما رخ نمى‌دهد، مگر آنچه خداوند براى ما مقرّر داشته است، او پشتيبان و سرپرست ماست و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند».

۱
(توبه/ ۵۱)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- قَالَ الأَصبَغُ‌بنُ‌نُبَاتَهًَْ ... مَرِضَ ابْنُ‌مُلْجَمٍ مَرَضاً شَدِیداً فَذَهَبُوا وَ تَرَکُوهُ فَلَمَّا بَرَأَ أَتَی أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ کَانَ لَا یُفَارِقُهُ لَیْلًا وَ لَا نَهَاراً وَ یُسَارِعُ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ کَانَ (علیه السلام) یُکْرِمُهُ وَ یَدْعُوهُ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ یُقَرِّبُهُ وَ کَانَ مَعَ ذَلِکَ یَقُولُ لَهُ أَنْتَ قَاتِلِی وَ یُکَرِّرُ عَلَیْهِ الشِّعْرَ. أُرِیدُ حَیَاتَهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی عَذِیرَکَ مِنْ خَلِیلِکَ مِنْ مُرَادٍ فَیَقُولُ لَهُ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِذَا عَرَفْتَ ذَلِکَ مِنِّی فَاقْتُلْنِی فَیَقُولُ إِنَّهُ لَا یَحِلُّ ذَلِکَ أَنْ أَقْتُلَ رَجُلًا قَبْلَ أَنْ یَفْعَلَ بِی شَیْئاً وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ قَالَ إِذَا قَتَلْتُکَ فَمَنْ یَقْتُلُنِی قَالَ فَسَمِعَتِ الشِّیعَهًُْ ذَلِکَ فَوَثَبَ مَالِکٌ الْأَشْتَرُ وَ الْحَارِثُ‌بْنُ‌الْأَعْوَرِ وَ غَیْرُهُمَا مِنَ الشِّیعَهًِْ فَجَرَّدُوا سُیُوفَهُمْ وَ قَالُوا یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) مَنْ هَذَا الْکَلْبُ الَّذِی تُخَاطِبُهُ بِمِثْلِ هَذَا الْخِطَابِ مِرَاراً وَ أَنْتَ إِمَامُنَا وَ وَلِیُّنَا وَ ابْنُ عَمِّ نَبِیِّنَا فَمُرْنَا بِقَتْلِهِ فَقَالَ لَهُمُ اغْمِدُوا سُیُوفَکُمْ بَارَکَ اللَّهُ فِیکُمْ وَ لَا تَشُقُّوا عَصَا هَذِهِ الْأُمَّهًِْ أَ‌تَرَوْنَ أَنِّی أَقْتُلُ رَجُلًا لَمْ یَصْنَعْ بِی شَیْئاً. فَلَمَّا انْصَرَفَ (علیه السلام) إِلَی مَنْزِلِهِ اجْتَمَعَتِ الشِّیعَهًُْ وَ أَخْبَرَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمَا سَمِعُوا وَ قَالُوا إِنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُغَلِّسُ إِلَی الْجَامِعِ وَ قَدْ سَمِعْتُمْ خِطَابَهُ لِهَذَا الْمُرَادِیِّ وَ هُوَ مَا یَقُولُ إِلَّا حَقّاً وَ قَدْ عَلِمْتُمْ عَدْلَهُ وَ إِشْفَاقَهُ عَلَیْنَا وَ نَخَافُ أَنْ یَغْتَالَهُ هَذَا الْمُرَادِیُّ فَتَعَالَوْا نَفْتَرِعْ عَلَی أَنْ تَحُوطَهُ کُلَّ لَیْلَهًٍْ مِنَّا قَبِیلَهًٌْ فَوَقَعَتِ الْقُرْعَهًُْ فِی اللَّیْلَهًِْ الْأُولَی وَ الثَّانِیَهًِْ وَ الثَّالِثَهًِْ عَلَی أَهْلِ الْکِنَاسِ فَتَقَلَّدُوا سُیُوفَهُمْ وَ أَقْبَلُوا فِی لَیْلَتِهِمْ إِلَی الْجَامِعِ فَلَمَّا خَرَجَ (علیه السلام) رَآهُمْ عَلَی تِلْکَ الْحَالَهًِْ فَقَالَ مَا شَأْنُکُمْ فَأَخْبَرُوهُ فَدَعَا لَهُمْ وَ تَبَسَّمَ ضَاحِکاً وَ قَالَ جِئْتُمْ تَحْفَظُونِی مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ أَمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالُوا مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالَ مَا یَکُونُ شَیْءٌ فِی السَّمَاءِ إِلَّا هُوَ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَکُونُ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ إِلَّا هُوَ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ تَلَا قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللهُ لَنا ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ یَأْتُوا مَنَازِلَهُمْ وَ لَا یَعُودُوا لِمِثْلِهَا.

امام علی (علیه السلام)- اصبغ‌بن‌نباته گوید: ... ابن‌ملجم به شدّت مریض شد، آن‌ها رفتند و او را با خود نبردند. هنگامی‌که بهبود یافت نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد درحالی‌که شب و روز از ایشان جدا نمی‌شد و در برآوردن نیازهای آن حضرت (علیه السلام) شتاب می‌کرد امام نیز به او احسان می‌کرد و او را به منزلش دعوت می‌کرد، با این حال به او می‌فرمود: «تو قاتل من هستی» و این شعر را به او تکرار می‌کرد: «من می‌خواهم به او زندگی بخشم و او کشتن مرا می‌خواهد، بهانه‌ی تو در این بی‌لطفی نسبت به کسی که دوست توست، چیست». ابن‌ملجم نیز به امام (علیه السلام) می‌گفت: «ای امیرمؤمنان! اگر این را از من میدانی مرا بکش». امام (علیه السلام) نیز می‌فرمود: «جایز نیست که کسی را بکشم قبل از اینکه نسبت به من کاری انجام داده باشد». و در روایتی دیگر آمده است که فرمود: «اگر تو را بکشم پس چه کسی مرا می‌کشد»؟ سپس شیعه‌ی آن حضرت این سخن را شنیدند و مالک اشتر و حارث‌بن‌اعور و دیگران هجوم آورده و آن‌ها را خلع سلاح کردند و گفتند: «ای امیرالمؤمنین! این سگ کیست که بارها این‌گونه با او سخن می‌گویی؟ شما امام و رهبر و پسر عموی پیامبرمان هستید پس دستور دهید تا او را به قتل برسانیم». امام به آن‌ها فرمود: «شمشیرهایتان را غلاف کنید، آفرین بر شما، بین این امّت تفرقه نیندازید. آیا می‌خواهید من کسی را بکشم که اقدامی علیه من انجام نداده است»؟ هنگامی‌که علی (علیه السلام) به منزلش برگشت شیعیان جمع شدند و آنچه را که شنیده‌اند را به یکدیگر خبر دادند و گفتند: «امیرالمؤمنین (علیه السلام) تمام شب را برای عبادت می‌گذراند و شما گفتگویش را با این مرادی شنیدید و او جز حق نمی‌گوید. شما عدالت و مهربانی او را بر ما فهمیده‌اید و می‌ترسیم که این مرادی او را غافلگیرانه بکشد پس بیایید قرعه بیندازیم تا هر شب یک قبیله از ما از او محافظت کند. پس قرعه در شب اوّل و دوّم و سوّم بر اهل کناس افتاد و آن‌ها شمشیرهایشان را آویختند و در شبی که مأموریّت داشتند به مسجد جامع آمدند. هنگامی‌که علی (علیه السلام) بیرون آمد، آن‌ها را در آن وضعیت دید و فرمود: «شما را چه شده است»؟ آن‌ها امام را از ماجرا باخبر کردند پس برای آن‌ها دعا کرد و لبخندی زد و فرمود: «شما آمدید تا مرا از آسمانیان محافظت کنید یا از اهل زمین»؟ آن‌ها گفتند: «از اهل زمین». امام فرمود: «چیزی در آسمان نیست جز اینکه در زمین می‌باشد و چیزی در زمین نیست جز اینکه در آسمان است»، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللهُ لَنا. آنگاه به آنان دستور داد تا به خانه‌هایشان برگردند و دیگر این کار را تکرار نکنند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۱۸۴
بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۲
بیشتر